معنی از حبوبات آشی

حل جدول

از حبوبات آشی

لوبیا، نخود، عدس


حبوبات

بنشن

لغت نامه دهخدا

آشی

آشی. [شا] (اِخ) نام پدر داود پیغامبر علیه السلام.


حبوبات

حبوبات. [ح ُ] (ع اِ) ج ِ حبوب.

ترکی به فارسی

آشی

واکسن 2- پیوند


آشی یاپماک

واکسن زدن 2- پیوند زدن


آشی لاماک

واکسینه شدن؛ 2- سرایت دادن؛ 3- بخورد کسی دادن 4- خنک کردن

گویش مازندرانی

آشی

آلوده شده


تیل آشی

هر چیز آلوده به گل و لای

فرهنگ فارسی هوشیار

آشی

نام پدر داوود پیغمبر (ع)


حبوبات

(اسم) حبوب

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

حبوبات

Getreide (n), Getreidepflanze (f)

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حبوبات

دانگیها

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

از حبوبات آشی

738

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری